زندگی
بالاخره راز زندگی را فهمیدم... سه چیز است : عشق !.. عشق! .. عشق! ..
بي تو اينجا نا تمام افتاده ام پخته اي بودم که خام افتاده ام گفته بودي تا که عاقلتر شوم آه ، مي خواهي مگر کافر شوم من سري دارم که مي خواهد کمند حالتي دارم که محتاجم به بند کاشکي در گردنم زنجير بود کاشکي دست تو دامنگيربود من جهان را زير وبالا کرده ام عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین
Power By:
LoxBlog.Com |