زندگی
بالاخره راز زندگی را فهمیدم... سه چیز است : عشق !.. عشق! .. عشق! ..
مگر این عشق چه سوزی ست مگر این عشق چه سازی ست مگر این عشق چه درد و رنج و چه عذابی ست!... که چنین مانده به رویم که چنین رفته به سویم که چنین مانده درون دلم و مانده درونم ... مگر این عشق چه رقصی ست مگر این عشق چه شرابی ست مگر این عشق چه سراب و چه جواب و چه خیالی ست!... که چنین کرده جنونم، که چنین برده صبورم، که چنین کرده سبویم، روان است بسویم .. چه کنم مانده درونم، چه کنم خسته گلویم چه کنم دیده ی من رفته ز رویم!... مگر این عشق چه دارد خبر دل ندارد که چنین دل ز کفم برده به غارت ... مگر این عشق چه جایی ست مگر این عشق چه خوابی ست که دلم را زده است نام دگر، این دگر چیست؟... مگر آرام ندارد مگر او تاب ندارد که چنین می تپد و می رود و می شود و حسب ندارد؟!... دگر انگار تو رفتی که دلم عشق ندارد، نگو تنها نگو شبها دراز است ... که دلم در سفر عشق دلت مانده، چه راز است ...؟!!
Power By:
LoxBlog.Com |